امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۲۰: صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه نه کنون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح دمید و روز شد، شمع به گوشه نه کنون شمع چه، آفتاب هم، چون تو نشسته ای درون ساقی حسن خود تو شو، ساقی خون خویش من تو ز پیاله باده خور، من ز دل کباب خون گریه چشم من نگر،سوز ندارد آبجو ناله زار من شنو،درد ندارد ارغنون از تو که شمع سینه ای سوخته گشت جان من جان به چسان برون کشم تا تو روی زدل برون فتوی بت پرستیم داد رخ تو،چون کنم چون به شریعت غمت مفتی عقل شد برون طره مشک سای تو ظل معطر الصبا نرگس نیم مست تو باب مهیج الجنون لاله ستان عاشقان بهر رخ تو خون دل نوشد و بر همین دهد دیدن روی لاله گون من زوجود بی خبر خیل خیال در نظر بهر به خواب در کشم، تشنگیم شود فزون تیشه تیز عشق را تاب کی آرد آدمی؟ گر چه ستون سنگ هست،ورچه که هست بیستون ساغر آرزوی من، وه که چگونه پر شود؟ چرخ چنین که میدهد دور به کاسه نگون جهد حسود، خسروا، در طلب مراد دل رام کسی نمی شود بخت به حیله و فسون امیر خسرو دهلوی