امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۹۴: چنین که بی تو زمان نمی توان بودن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین که بی تو زمان نمی توان بودن نه مردمی بود از چشم ما نهان بودن دمی به سوی من آی، ار چه عیب شاهان است به کنج محنت درویش میهمان بودن ز دیده گوهر و در بر درت فشانم، از آنک نه دوستیست به کوی تو رایگان بودن صبور بودنم از دیدن رخت گویند چرا ز دیده نباشم، اگر توان بودن؟ ز سینه ام نه همانا برون روی همه عمر چنین که خوی شدت در میان جان بودن ملامتت نکنم گر جفا کنی، زیراک رها نمی کندت حسن مهربان بودن به بند سخت شدن، در شکنجه جان دادن از آن به است که در بند نیکوان بودن طریق بوالهوسان است نی ره عشاق ز عشق لاف، پس از فتنه بر کران بودن مپرس قصه خسرو، چه جای پرس آن را که حیرت رخت آموخت بی زبان بودن امیر خسرو دهلوی