امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۷۹: دل می بری و در خم مو می کنی، مکن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل می بری و در خم مو می کنی، مکن آزردن دل همه خو می کنی، مکن تو جور می کنی و من از دیده می کشم این شیوه گر چه نیک نکو می کنی، مکن خلقی ز بوی تو همه دیوانه گشت و مست باری تو گل ز بهر چه بو می کنی، مکن گاهم زنخ نمایی و گه زلف می کشی بی رشته ام به چاه فرو می کنی، مکن لرزانست بر تو جان من از آه بیدلان گه گه که گشت بر لب جو می کنی، مکن خون می کنی دل من و بندی به زلف خویش خود می کنی و بر سر او می کنی، مکن جای دگر مده دل گم گشته را نشان آواره ام چه سوی به سو می کنی، مکن گفتی که خسروا، چه کنم کت بود خلاص؟ آن شانه را که در خم مو می کنی، مکن امیر خسرو دهلوی