امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۵۱: آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین دل در آن زلف است، عذرش مشنو، ای باد صبا مو به موی او به خود پیوند و بند او ببین ای که می بافیش مو، آهسته تر کن شانه را ریش دلها را به جعد چون کمند او ببین هان و هان، ای چشم من، کاندر کمین آن رخی جان من، بر آتش سینه سپند او ببین ای رقیب، ار می کشی اول دل من پاره کن داغهای خنجر بیدادمند او بین دل اسیر عشق شد، اقبال بخت من نگر سر فدای تیغ شد، بخت بلند او ببین پیش من روزی سواره می گذشت، آهم بجست اینک اینک داغ بر ران سمند او ببین جان من، مخرام غافل پیش هر درمانده ای ناگهان آهی ز جان مستمند او ببین پند خسرو شاهد ساقیست، هان تا نشنوی خان و مان های خراب اینک ز پند او ببین امیر خسرو دهلوی