امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخواری ببین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر، ای خود بین من، روزی به غمخواری ببین از گرفتاری بپرس و در گرفتاری ببین اینک اینک بر سر کوی تو زارم می کشند گر ز کشتن باز نستانیم بازاری ببین چون نخواهی دید آن خونریز را، ای دیده، بیش باری این ساعت که در قتل است بسیاری ببین نیست همدردی که گویم حال خود را، ای صبا بلبلی نالنده تر از من به گلزاری ببین وصل خاصان راست، من زایشان نیم، ای بخت بد بهر من اندازه ادبار من کاری ببین بلبلا، امروز من در گلستانم، گل مجوی از جگر پر کاله ای بر نوک هر خاری ببین ای دل، آخر می بباید داشت، پاس کار خویش خسرو ار گم شد، سگی دیگر به بازاری ببین امیر خسرو دهلوی