امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۳۴: یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری یاد من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک دم فراموشم نه ای، گر چه نیاری یاد من انصاف حسنت می دهم با آنکه ندهی داد من گفتم که نزد من نشین، مگذار زارم این چنین تو نازکی و نازنین، تنگ آیی از فریاد من هر ساعت از مژگان خود خون دلم پیش اوفتد زین زار ماند بخت بد، این است پیش افتاد من شب مونسم پروین بود، روزم ز خون بالین بود پیوسته گر غم این بود، مسکین دل ناشاد من من می نگفتم کان جوان یک روز خواهد برد جان؟ دیدی چه چپ زد ناگهان این صبر بی بنیاد من! جان می شود از تن جدا، هیچ ار گذر افتد ترا بویی بیاری، ای صبا، زان سوسن آزاد من ای دل، در آن زلف دو تا می باش تسلیم بلا کآسان نخواهد شد رها از دام این صیاد من فریاد خسرو هیچ گه اندر دلش نگرفت ره گر چه کند در سنگ ره این ناله و فریاد من امیر خسرو دهلوی