امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۱۴: ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟ اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟ دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه که بر آتش سیه رویی بود چون دود لرزیدن جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن زکوة آن دو لب بر جان من یک خنده ضایع کن که این دیوانه زان لبها همی ارزد به خندیدن لب و چشمم به رشکند از پی خاک درت با هم که این در گردن سرمه ست و آن در بند بوسیدن شبی گفتم که سوز من نبینی گه گهی، گفتا که باشد خس ز بهتر سوختن، نی از پی دیدن کسی کو جان نبازد عشق او بازی ست با جانان نشاید خودپرستان را طریق عشق ورزیدن مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن امیر خسرو دهلوی