امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۰۹: بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توان کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار آمد، ولی سرو گلستان چون توان کردن که بی یاران خود، حیف است گشت بوستان کردن؟ گسسته سلک صحبت دوستانم باز و من زنده بدین خواری نه از راهست یاد دوستان کردن مرا گویی «فراموشش کن و آزاد شو از غم » مسلمانان، چنین رویی فرامش چون توان کردن؟ بگویند آن مسافر را که صد پاره شده جانش کم از یک نامه ای کز وی توان پیوند جان کردن؟ به فتراک تو دل بندم، مرا چون نیست آن پنجه که بتواند ترا دست شفاعت در عنان کردن کجااند آن همه مرغان که رفتند از چمن، یارب؟ ندانستند، پندارید، یاد آشیان کردن بیا تا شکر غم گوییم، خسرو بعد از این، چو ما ندانستیم در ایام شادی شکر آن کردن امیر خسرو دهلوی