امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۸۷: دوستان در ره دل سنگ گران است تنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوستان در ره دل سنگ گران است تنم چه کنم تا ز ره این سنگ به یک سو فگنم؟ گل باغ فلکم، آمده بر گلشن خاک بر درم جامه چو بادی بوزد زان چمنم بلبل جان به هوایی چمن خویش بسوخت کی بود، کین نفس تنگ بهم برشکنم؟ شاهبازم که شکارم بود از عالم دل تا کیم زین دل مردار نه زاغ و زغنم آب خوش خوردنم از عقل میسر نشود وقت می خوش آن کند بی خبر از خویشتنم مستم از لعل لب خویش کن، ای دوست، چنانک خویشتن را به قیامت نشناسم که منم من دردی کش دیرینه چو میرم سر مست به میم شوی و نمازی هم ازو کن کفنم مگسیم و به خم باده در افتاده چو من به کرانی نرسم، چند پر و بال زنم؟ ساقیا، غرقه به می کن قدری خسرو را چند باشد ز بتان غرقه خونابه تنم؟ امیر خسرو دهلوی