امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۴۷: من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم همه حکایت آن طره دو تا گفتم گرت هوای می است و شرابخواره من بیا که خون دل و دیده را صلا گفتم به شهر در دف رسواییم بزد همه خلق کجا به پیش تو دیوانه ماجرا گفتم هنوز باز نمی آید این دل بی شرم تبارک الله تا من بدو چها گفتم کنون مرا به سر کوی شاهدان جویند که ترک صحبت مردان پارسا گفتم به هر جفا که ز خوبان رسد سزاوارم که بیدلان را بسیار ناسزا گفتم ز صبر اگر سخنی گفتم، ای فراق، مکش گناه کردم و بد کردم و خطا گفتم اگر به خدمت یاران من رسی، ای باد سلام من برسانی که من دعا گفتم دلی که رفت ز تو، خسروا، در آن سر زلف بجوی و خواه مجو، باز من ترا گفتم امیر خسرو دهلوی