امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۳۲: غمم بکشت که از یار مانده ام، چه کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غمم بکشت که از یار مانده ام، چه کنم؟ به دست هجر گرفتار مانده ام، چه کنم؟ نماند طاقت زاری و ناله ام، آن شوخ نمی رود ز دل زار، مانده ام، چه کنم؟ برون دهم غم هجران و باورم نکند اسیر صحبت اغیار مانده ام، چه کنم؟ شدم ز یار و ز خویش و ز جان و دل بیزار که هم ز خویش و هم از یار مانده ام، چه کنم؟ همی کشند که منگر به روی خوب چو ما به عالم از پی این کار مانده ام، چه کنم؟ همی کنند ملامت که چند گریه خون ز زخم غمزه دل افگار مانده ام، چه کنم؟ رقیب گفت که «مخمور از چه ای، خسرو؟» بسی شب است که بیدار مانده ام، چه کنم؟ امیر خسرو دهلوی