امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۷۰: دل آواره به جایی ست که من می دانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل آواره به جایی ست که من می دانم جان گرفتار هوایی ست که من می دانم بوی خون دل و مشک سر زلفیم رسید مگر این باد زجایی ست که من می دانم؟ سبزه بر خاک شهیدانش، دلا، خوار مبین زان که مهر گیایی ست که من می دانم چشم و زلف و رخت، ار چه همه عشاق کش اند لیکن این شکل بلایی ست که من می دانم گفتی از تیغ سیاست کنم، این لطف بود زان که هجر تو سزایی ست که من می دانم عمر در کوی توام رفت و نگفتی روزی کین همان کهنه گدایی ست که من می دانم آنکه با خسرو گویی که وفا خواهم کرد این هم، ای شوخ، جفایی ست که من می دانم امیر خسرو دهلوی