امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۳۹: خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم با وصال او به شادی روزگاری داشتم داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک از فسون آن که خرم نوبهاری داشتم خوش نیاید کایم از خانه برون کاین خانه را دوست می دارم که در وی دوستداری داشتم نیست رنجی گر تن از غم مو شد و رنج است و بس کان ز تار موی خوبان یادگاری داشتم چند گویی «صبر کن تا روز شادی در رسد» طاقتم شد، صبر کردم تا قراری داشتم عشق گوید، خسروا، وقتی دل خوش داشتی این زمان چون نیست، چون گویم که «آری داشتم » امیر خسرو دهلوی