امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۳۱: بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی کنم تو به جان چوگان زنی، گر من سراندازی کنم پوستی دارم که در وی نقد هستی هم نماند با خریداران غم چون کیسه پردازی کنم؟ با خیالت جان به یک تن، کی روا باشد که من با فرشته دیو راخانه به انبازی کنم شرم باد ار جان دشمن کشته را گویم غمت پیش دشمن کی سزد کز دوست غمازی کنم؟ چند نالانم درین ویرانه دور از کوی تو من نه آن مرغم که با بلبل هم آوازی کنم آفتابم در پس دیوار هجران ماند و من سایه را مانم که با دیوار همرازی کنم چشم او ترکی ست مست و خنجر خونی به دست وه که با این مست خونی چند جانبازی کنم؟ سرو گفتش «خط دهم از سبزه پیش بندگیش گر ز آزادی برم با خود سرافرازی کنم » هر کسی گوید که «گو حال خودش، خسرو، به شعر» دل کجا دارم که دعوی سخن سازی کنم امیر خسرو دهلوی