امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۱۹: دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوانه هم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوانه هم جانم به جان آمد همی از خویش و از بیگانه هم دیوانه شد زو عشق هم، ناگه برآورد آتشی شد رخت شهری سوخته، خاشاک این ویرانه هم شمع اند خوبان کاهل دل دانند سوز داغ شان این چاشنیها اندکی دارد خبر، پروانه هم مانده دو چشم من به ره، جانا، مکن بیگانگی این خانه اینک ز آن تو، می بایدت آن خانه هم زآیینه مردم تا چرا گیرد خیالت را به بر؟ بهر چه در زلفت رود، در غیرتم از شانه هم دو ابرویت سرها به هم در کار دزدیهای دل دزدیده چشمک می زند آن نرگس مستانه هم هنگام مستی و خوشی چون بر حریفان طرب گه گه به بازی گل زنی، سنگی براین دیوانه هم بر من جفاها کز دلت آید، چه خواهی عذر آن؟ رنجی که برده ست آسیا، منت منه بر دانه هم چون خواب ناید هر شبی، خسرو فتاده بر درت در ماه و پروین بنگرد، غم گوید و افسانه هم امیر خسرو دهلوی