امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۷۱: عاشق شدم و محرم این کار ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق شدم و محرم این کار ندارم فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم وان بخت که پرسش کندم یار ندارم بسیار شدم عاشق و دیوانه از این پیش آن صبر که هر بار بد این بار ندارم یک سینه پر از قصه هجر است، و لیکن از تنگدلی طاقت گفتار ندارم چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند گویند مرا گریه نگهدار، ندارم این کوری چشمم غم نادیدن یارست ورنه غم این چشم گهر بار ندارم گویند که بیدار مدار این شب غم را اندازه من نیست که بیدار ندارم دارم غم دیدار تو بسیار نه اندک لیکن غم خود اندک و بسیار ندارم جانا، چو دل خسته به سودای تو دارم او داند و سودای تو، من کار ندارم خونریز شگرف است لبت، سهل نگیرم مهمان عزیز است غمت، خوار ندارم دارم هوس زیستنی نیز، ولیکن پروانه آن لعل شکربار ندارم مرگم ز تو دور افگند، اندیشه ام اینست اندیشه از این جان گرفتار ندارم خون شد دل خسرو ز نگه داشتن راز چون هیچ کسی محرم اسرار ندارم امیر خسرو دهلوی