امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵۶: بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگوییدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگوییدم وگر میرم به تعظیم سگان او بموییدم مرا امروز در دار بلا جلوه ست بهر او سرود جلوه کان در نوحه گویند آن مگوییدم شهید خنجر عشقم به خون دیده آلوده به خاکم همچنان پر خون در آرید و مشوییدم گلی کز خاک من روید، به گوش اهل دل گوید که من بوی فلان دارم، مبوییدم، مبوییدم همه جا از شهیدان نور خیزد وز دلم آتش نشان است این میان کشتگانش، گر بجوییدم گر از گل گل شود پیدا، ز من خواهد زدن بویش نبوییدم که از غیرت بسوزم، گر ببوییدم پس از کشتن که خون آلوده خسپد بر درش، خسرو از آن بهتر که با عزت به خون دیده شوییدم امیر خسرو دهلوی