انوری ابیوردی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۰: عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد چه می کنی به چه مشغولی و چه می طلبی چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد چنان که بود گمان رهی به بدعهدی به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد کرانه کردی از من تو خود ندانستی که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد انوری ابیوردی