امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۸: همه شب با دل خود نقش آن دلدار بربندم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همه شب با دل خود نقش آن دلدار بربندم مگر ممکن بود کاین دیده بیدار بربندم جگر از عاشقی خون گشت و کن زینم نمی بایست معاذالله کاین تهمت به زلف یار بربندم مژه در چشم من شد خار و خواب از دیده رفت، اکنون مگر کاین رخنه پر فتنه را از خار بربندم جهانی بی دوست نتوان دید، بنشینم به کنج غم به روی خود در این کلبه خونخوار بربندم مگو یاران دیگر ای که جانی و آب و گل خوبان چگونه دل ز جان در صورت دیوار بربندم غمت گفتم برون ندهم، گشادی چشم از حسرت فرو بستی لبم بی آنکه من گفتار بربندم غباری یادگارم ده ز کوی خود که می خواهم کزین جا در غریبستان عقبی بار بندم تو خود را گر نمی دانی مسلمان، گو بدان باری مرا نزدیک شد کز دست تو زنار بربندم سر زلفی کز او دیوانه شد خسرو به دستم مده که تا زان رشته دست عقل دعوی دار بربندم امیر خسرو دهلوی