امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۷۹: دل برد و زهره نیست که آن باز خواهمش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل برد و زهره نیست که آن باز خواهمش یا خود ز صبر رفته نشان باز خواهمش زانجا که ناصبوری دیوانگان بود پیداش دل دهم به نهان باز خواهمش نی خود چو دل که جان گرامی ستد ز من هرگز دلم نخواست که جان باز خواهمش باشد شبی که تا به سحر راز گویمش و آن راز گفته صبحدمان باز خواهمش بوسی به وام برد خیالش ز من به خواب باری دگر چو نیست همان باز خواهمش دانم یقین که بار نیابم ازو،ولیک تسکین خویش را به گمان باز خواهمش دی باز کرد لب که زبانی دهد مرا امروز عذر لب به زبان باز خواهمش بس عذرها که گفت به خسرو به گاه وصل این عذر نیز اگر بتوان، باز خواهمش امیر خسرو دهلوی