امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶۱: آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آیتی از رحمت آمد، گر چه سر تا پا تنش هم دعایی می دهم از سوز دل پیرامنش سوخت جان و شعله ای نامد برون در پیش او زانکه ترسم دل بسوزد ناگه از سوز منش شمع را سوزد دل پروانه چون روشن نبود سوخت خود را و آتش خود کرد پیدا روشنش بازویم طوق سگان کوی او بوده بسی حیف باشد کاین سفال آویزم اندر گردنش وه که دامانش چرا گیرد ز خون چون منی؟ من که نپسندم سرشک خون خود پیرامنش دل که با دامان یوسف چشم یعقوبی نداشت آن به خون خود، دروغی نیست بر پیراهنش خاک می سازد تن خود خسرو اندر راه دوست تا شود گردی و بنشیند به روی دامنش امیر خسرو دهلوی