امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶۰: خوش رفیقی او که گه گه در نظر می آیدش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش رفیقی او که گه گه در نظر می آیدش لیک حیرانم که دل بر جای چون می بایدش زلف بر بالین و او در خواب خوش، وه کای رقیب با چنان تشویش دلها خواب چون می آیدش صوفی ما دعوی پرهیزگاری می کند باش تا ساقی مستان روی خود بنمایدش ساقیا، چون دور گردانی ز خون من بشوی آن لب ساغر که لبهای تو می آلایدش عشق را اسباب خون من همه حاصل شده ست یک کرشمه از سر ابروی تو می بایدش باغ رو، جانا، که نرگس در هوای روی تست روی گل می بیند، اما دل نمی آسایدش عاشق مسکین و کنجی و خیالی و غمی چون کند بیچاره، چون دل با کسی نگشایدش نیست عاشق را دوایی بهتر از صبر و شکیب گر بود دانا، چنین دانم همی فرمایدش خسروا، دل بد مکن، گر یار بدخویست، ازآنک هر چه با آن روی زیبا می کند، می شایدش امیر خسرو دهلوی