امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش وه که این بر خود نبخشوده کجا می خواندش؟ تا هوس بد زیستن، دل را همی گفتم مخوان چون ز جان برخاستم بگذار تا می خواندش چون ستاده بهر رفتن دین و دل بیگانه خواه غیرتی هم نیست کز دست صبا می خواندش خیز، ای ابرو ببر زین دیده آبی و بشوی پای آن سرو و بگو آنگه که ما می خواندش مردمان را زو بلای دل، مرا تشویش جان من قیامت خوانم و خلقی بلا می خواندش چشم او در جادویی تا خلق دیوانه شوند خلق دیوانه شده هر دم دعا می خواندش خوانمش در جان و گوید خانه من نیست این با چنین بیگانگی دل آشنا می خواندش ما و مردن بر درش، مشتاق را با آن چه کار؟ کو همی راند ز پیش خویش یا می خواندش راست می گویند، باشد کور عاشق، زانکه نیست خاک پایش، چشم خسرو توتیا می خواندش امیر خسرو دهلوی