امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۵۲: سالها خون خورده ام از بخت بی سامان خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سالها خون خورده ام از بخت بی سامان خویش تا زمانی دیده ام روی خوش جانان خویش از خیال او چه نالم؟ رفت چو کارم ز دست من به خون خویش پروردم بلای جان خویش بس که خود را گم کنم شبها به گرد کوی تو ره نیابم باز سوی خانه ویران خویش مزد دندانم بر آن دردم که خیزد بس بود بی تو چون انگشت حسرت خایم از دندان خویش گر کشندم بهر او پیش و به من آتش زنند تا همی سوزم، همی بینم رخ سلطان خویش شهسوار عاشقان را در رهت سر خاک شد تو کجا داری سر دیوانه یکران خویش؟ می کشم خاک درت در چشم و کشته می شوم چند خونابه خورم زین دیده گریان خویش از جفای تست خون اندر دل خسرو مدام از وفا نبود که باشم در پی سامان خویش امیر خسرو دهلوی