فخر الدین اسعد گرگانی
ویس و رامین
رسيدن شاه موبد به مرو با ويس و جشن عروسى
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو در مرو گزين شد شاه شاهان عديل شاه شاهان ماه ماهان به مرو اندر هزار آذين ببستند پرى رويان بر آذينها نشستند مهانش گوهر و عنبر فشاندند کهانش فندق و شکر فشاندند غبارش بر هوا خود عنبرين بود چو ريگ اندر زمينش گوهرين بود جهان را خود همان روزى شمردند به جاى خاک سيم و زر سپردند بهشت آن روز مرو شاهجان بود بدو در گلستان گوهرفشان بود ز بس بر بامها از روى گل فام همى تابيد صد زهره ز هر بام ز بس رامشگران و رودسازان ز بس سيمين بران و دلنوازان به دل آفت همى آمد ز ديدن به جان خوشى و شادى از شنيدن چو در شهر اين نشاط گونه گون بود سراى شاه خود دانى که چون بود ز بس زيور چو گنج شايگان بود ز بس اختر چو چرخ آسمان بود ز بس نقش وشى چون شوشتر بود ز بس سرو سهى چون غاتفر بود سرايى از فراخى چون جهانى بلند ايوان او چون آسمانى ستورش بود گفتى پشت ايوان کجا بودش سر اندر تير و کيوان در و ديوار و بوم و آستانه نگاريده به نقش چينيانه ز خوبى همچو بخت نيک روزان ز زيبايى چو روى دل فروزان چو بخت شه شکفته بوستانش چو روى ويس خندان گلستانش شه شاهان به فيروزى نشسته دل از غم پاک همچون سيم شسته ز لشکر مهتران و نامداران برو بارنده سيم و زر چو باران يکايک با نثارى آمده پيش چو کوهى توده گوهر زده پيش همى کرد و همى خورد و همى داد بکن وانگه خور و ده تا بود داد نشسته ويس بانو در شبستان شبستان زو شده همچون گلستان شه شاهان نشسته شاد و خرم وليکن ويس بنشسته به ماتم به زارى روز و شب چون ابر گريان همه دلها به دردش گشته بريان گهى بگريستى بر ياد شهرو گهى ناله زدى بر درد ويرو گهى خاموش خون از ديده راندى گهى چون بيدلان فرياد خواندى نه لب را بر سخن گفتن گشادى نه مر گوينده را پاسخ بدادى تو گفتى در رسيدى هر زمانى از انده جان او را کاروانى تنش همچون قضيب خيزران گشت به رنگ و گونه همچون زعفران گشت زنان سرکشان و نامداران به گرد ويس همچون سوکواران بسى لابه برو کردند و خواهش دريغ و درد او نگرفت کاهش هر آ ن گاهى که موبد را بديدى به جاى جامه تن را بردريدى نه گفتارى که او گفتى شنودى نه روى خوب خود او را نمودى نگارين روى در ديوار کردى به رخ بر ديده را خونبار کردى چنين بود او چه در مرو و چه در راه ازو خرم نشد روزى شهنشاه چو باغى بود روى ويس خرم وليکن باغ را در بسته محکم فخر الدین اسعد گرگانی