فخر الدین اسعد گرگانی
ویس و رامین
آگاهى يافتن ويرو از بردن شاه ويس را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو ويرو از شهنشاه آگهى يافت ز تارم بازگشت و تيره بشتافت چو او آمد شهنشه بود رفته به چاره ماهرويش را گرفته هزاران گوهر زيبا سپرده به جاى او يکى گوهر ببرده بخورده با پسر زنهار شهرو نهاده آتش اندر جان ويرو دل ويرو پر از پيکان تيمار هم از مادر هم از خواهر بآزار هم از باغ وفا رفته بهارش هم از کاخ صفا رفته نگارش حصارش درج ودر افتاده از درج کنارش برج و ماه افتاده از برج چو کان سيم بود از ويس جانش قضا پرداخته از سيم کانش اگر چه کان سيمش بى گهر شد ز گوهر چشم او کان دگر شد دل ويرو ز هجران بود نالان دل موبد ز جانان بود بالان گهى باريد چشمش بر گل زرد گهى ناليد جانش از غم و درد چنان بگسست غم رنگ از رخانش که گفتى از تنش بگسست جانش جدايى پرده صبرش بدريد ز مغزش هوش چون مرغى بپريد بسى نفريد بر گشت زمانه که کردش تير هجران را نشانه از وبستد نيازى دلبرش را به خاک افگند ناگه اخترش را وليکن گرچه با ويرو جفا کرد بدان کردار با موبد وفا کرد ازو بستد دلارام و بدو داد يکى بيداد برد از وى يکى داد يکى را خانه شادى کشفته يکى را باغ پيروزى شکفته يکى را سنگ بر دل خاک بر سر يکى را جام بر کف دوست در بر فخر الدین اسعد گرگانی