امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۹۳۱: چو نقش چشم توام در دل حزین گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو نقش چشم توام در دل حزین گردد مرا نفس به دل خسته تیغ کین گردد ترا به دیده کشم، لیک غیرتم بکشد که با تو مردمک دیده همنشین گردد شده ست خاک به کویت هزار عاشق بیش بدین هوس که ته پای بر زمین گردد کجا سلامت دلها به کوی تو جایی هزار بار بلا گرد عقل و دین گردد چه پرسیم غم شبها که چون رود تا روز تمام شب بدنش چون تو نازنین گردد قبول تو نشود قطره های خون از چشم اگر چه حقه من لعل راستین گردد خیال بوسه همی گرددم به سینه، ولی کجاست بخت که اندر دلت همین گردد شبی که خواهم دل را سبک کنم با خویش غم آیدم به دل و کوه آهنین گردد در اهل شهوت، خسرو، مجوی عشق که عقل چو هست ذوق مگس گرد انگبین گردد امیر خسرو دهلوی