امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۸۶۴: سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سیمین زنخ که طره عنبرفشان برد دل را در افگند به چه و ریسمان برد می گفت سرو دی که ازو یک سرم بلند کو باغبان که تا سر سرو روان برد تیغ ار چه می برد همه پیوندهای جان فرقت بتر که همدمی دوستان برد کسی دردناکتر بود از ضربت فراق؟ جلاد گر به گاه قصاص استخوان برد بر عقل خویش تکیه مکن پیش عشق، از آنک دزدی ست کو نخست سر پاسبان برد ای هجر سخت پنجه، ببر بند بند من عیب است آنکه ترک ز مستی کمان برد جانا، به نام گفتن تو جان به لب رسید کس نیست وه که تا چو منی را زبان برد یکبار سر بر و برهان مستمند را تا چند تیغ جور تو نامهربان برد تو جان خسروی و به جان و سرت که گر نبود امید وصل، ز جان و جهان برد امیر خسرو دهلوی