امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۷۳: خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش که دران مشتی زندانی بی سامانند عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا عجب از خلق که بزیند چو تنها مانند جان عاشق چو برون رفت نخوانندش باز زانکه در دل دگری هست که جانش خوانند گرد خوبان جهان، عاشق بیتاب مگرد که جوان وتر و نوخاسته و نادانند زاهد امروز سر توبه شکستن دارد می فروشان اگر این دلق کهن بستانند این چه شوخی ست که گویی دل من دزدیدی؟ این ز تو آید و ز آنان که ترا می مانند بنده ام خواه قبولم کن و خواهی رد، ازآنک عزت و خواری در کوی وفا یکسانند زندگان این همه خواهند که در تو نگرند مردگان نیز، به جان تو اگر بتوانند باد حسنت همه خوبان جهان را بشکست بعد ازین سرو نخیزد که اگر بنشانند می برد حسرت پابوس تو خسرو در خاک چون شود خاک، بگو تا به رهت افشانند امیر خسرو دهلوی