امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۵۸: نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشدش دل که دمی پهلوی ما بنشیند گل هم آخر قدری پیش گیا بنشیند جان من یاد کن آن را که به بوی چو تویی همه شب بر گذر باد صبا بنشیند کشی از غمزه، چه امید سلامت باشد اندر آن سینه که آن تیر بلا بنشیند؟ از تو صد درد نهان دارم و بیرون ندهم تا همان درد تو بر جای دوا بنشیند ملک خوبیت فزون باد به عهدت، گر چه فتنه یکدم نتواند که ز پا بنشیند آب شد خون دلم، شانه کن آن زلف آخر مگر آن موی پریشان تو جا بنشیند تا بود باد جوانی به سر گلرویان آتش سینه عاشق ز کجا بنشیند؟ خاک شد در ره تو دیده و آن بخت نبود که ز ره گرد تو بر سینه ما بنشیند جور می کن که سر از کوی وفا نتوان تافت گر چه بر خسرو صد پاره جفا بنشیند امیر خسرو دهلوی