امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۵۶: زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف تو زان گره سخت که بر جانم زد دم باقی دو سه پیمانه که بتوانم زد در دلم گشت همان لحظه کز او جان نبرم کز سر ناز، یکی غمزه پنهانم زد یار پیکان زد و من در هوس آن مردم که زنم بوسه بران دست که پیکانم زد ای اجل، آن قدری صبر کن امروز که من لذتی گیرم از آن زخم که بر جانم زد دیدمش از پس عمری و همی مردم زار تشنه در بادیه هجر که بارانم زد خلق گویند بدینگونه چرایی، چه کنم؟ رهزنی آمد و راه دل ویرانم زد نه من از خویش چنین سوخته خرمن شده ام تو شدی شمع دل، آتش به جگر زانم زد پادشه چوب خلیفه خورد و فخر کند من درویش ز چوب تو که دربانم زد بس نبوده ست پریشانی خسرو ز فلک وه کجا هجر تو بر حال پریشانم زد امیر خسرو دهلوی