امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۴۰: باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز عشق آمد و دیوانگیم پیش آمد بر دلم از مژه غمزه زنی نیش آمد خرد و صبر سر خویش گرفتند و شدند هر چه آمد ز برای دل درویش آمد دی به نظاره او رفت رهی بر سر راه یک نظر دید، چو باز آمد، بی خویش آمد گفتم، ای دل، مرو آنجا که گرفتار شوی عاقبت رفتی و آن گفت منت پیش آمد برده بودم ز جفاهای فلک جان، لیکن چه کنم، ناز تو، جانا، قدری بیش آمد چشم من می پرد امروز، کرا خواهد دید؟ مگر آن کافر ناوک زن بدکیش آمد خسروا، عشق همی باز و به خوبان می زی عقل بگذار که او عاقبت اندیش آمد امیر خسرو دهلوی