امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۷۱۷: آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند چه شود روزی، اگر یاد گدایی بکند شهر شوریده و او رو ننماید، چه نکوست؟ من ازان روز بترسم که بلایی بکند مست و شمشیر کشان بر سرم آید هر روز یارب، اندر دلش افگن که خطایی بکند مرو، ای دوست که آهم اثری خواهد کرد گرت اینجا نکند، آخر جایی بکند دوش نظاره کنت دید و نخفت از شادی صبر کن تا غم هجرانش سزایی بکند بخت ما گرنه چو ما سوخته باشد آخر کار پیچیده ما را سر و پایی بکند با چنین جور و جفایی که تو داری پس ازین نه همانا که مرا عمر وفایی بکند پر غبار آید از کوی تو خسرو هر روز در دود گریه و در حال صفایی بکند امیر خسرو دهلوی