امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۴۵: دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل ز دست من برفت و آرزوی دل بماند وز من اندر هر سر کو گفتگوی دل بماند هر کجا بینم غم دل گویم و گویم از آنک بر زبان افسانه های آرزوی دل بماند کی خورد دربانش آبی خوش کنون کز چشمها بر در آن آشنا سیلی ز جوی دل بماند چشم تو می کرد چو گان بازی از ابرو، ولی عقل و جان لاف حریفی زد، ز بوی دل بماند نرخ جانم یک نظر شد، بین یکی زین سو، ازانک دیر شد کاین رخت کاسد پیش روی دل بماند شرمسارم از سگان کوی تو زان کز رهی دل تو بردی و به گرد کوی بوی دل بماند بر سر کوی تو می ترسم که جان هم گم کند عاشق گم گشته کاندر جستجوی دل بماند دل به زلفت خو گرفت و عشق غم بر من گماشت یادگار این فتنه ها بر من ز خوی دل بماند خسروا، گر دل کشی، سهل است، از بند قضا کاین رسن ناید برون کاندر گلوی دل بماند امیر خسرو دهلوی