امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۳۶: شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب رسید آن شمع کو عمری درون سینه بود شعله می زد هر چه در دل آتش دیرینه بود پیش آن محراب ابرو جان خلقی در دعا همچو انبوه گدا در مسجد آدینه بود من ندانم زار زارم این چنین بهر چه کرد؟ وه گدایی وه که شاهی را چه خشم و کینه بود رشکم از آیینه کو نقش ترا در بر کشید زانکه در صافی رخت هم نقش آن آیینه بود صوفی ما دی بتی دید و پرستیدش، چنانک الصنم شد ذکر هر مویی که در پشمینه بود کرد بر نوک قلم، بس نسخه از خطت گرفت سوخته خونی که خسرو را درون سینه بود امیر خسرو دهلوی