امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۶۱۸: گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن فتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن فتد هم گل به غنچه در خزد، هم سرو در سوسن فتد خاک رهش بر سر کنم، مقصودم آن کان خاک اگر افتد ز سر باری همه در دیده روشن فتد منت پذیرم، گر زند تیغ رقیبت گردنم آن سر که نبود بر درت، آن به که از گردن فتد تیغ تو بهر عاشقان، تیر تو بهر مخلصان مسکین کسی کش دوستی با همچو تو دشمن فتد چون خاک گردم در ره وصلت همین بس باشدم کایی و از تو سایه ای بالای قبر من فتد باشد هوس نه عاشقی یا از برای شهرتی رعنای عاشق پیشه را چاک ار به پیراهن فتد روزی ز بخت من نگر کز وصل گیرد داستان نامت که با نامم بهم در کار مرد و زن فتد خسرو طفیل عاشقان می سوزد از سودای تو سوزد طفیل دانه خس، آتش چو در خرمن فتد امیر خسرو دهلوی