امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۵۰۷: سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد چون تو خوشی، ای دوست، به ویرانی دلها آبادتر آن سینه که آباد نباشد غمها خورم و ناله به گوشت نرسانم کاسوده دلان را سر فریاد نباشد گفتی که سرت خاک کنم بر سر این کو ای خاک بر آن سر که بدین شاد نباشد آن روز مبادا که کنم از تو فراموش هر چند که روزیت ز من یاد نباشد معذور همی دارمت، از جور کنی، زانک در مذهب خوبان روش داد نباشد مگریز ز درماندگی جان اسیران کانجا که تو باشی، دلی آباد نباشد طعنه مزن، ای زاهد، اگر توبه شکستم صد توبه کند عاشق و بنیاد نباشد جان بر تو فرستم که ازان سوی که دل رفت در بردن اگر کاهلی از باد نباشد هر چند که خسرو به سخن می نبرد دل چون نرگس جادوی تو استاد نباشد امیر خسرو دهلوی