امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۵۰۴: هر سر که به سودای تو از پای در آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر سر که به سودای تو از پای در آمد از خاک کف پای تواش تاج سر آمد دست از همه خوبان جهان شست به پاکی چشمم که خیال تواش از دیده در آمد همچون نفس باد صبا غالیه بر شد هر دم که به سودای تو از سینه برآمد سیلاب سرشک از غم هجران توام دوش تا دوش بد، امروز به بالای سر آمد گفتم که غم عشق تو بیرون رود از دل دردا که نرفت آن غم و بار دگر آمد یارب، چه توان کرد که می خواری و رندی پیش همه عیب است و مرا این هنر آمد گر عادت بخت من و خوی تو چنین است مشکل بود از کلبه احزان به در آمد سنگ است و سبو عشق تو و قلب سلیمم بشکست چو زلف تو که بر یکدگر آمد خسرو ز دم باد سحر می طلبد جان کز بوی تو جان در دم باد سحر آمد امیر خسرو دهلوی