امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۵۰۱: عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاقل ندهد عاشق دل سوخته را پند سلطان ننهد بنده محنت زده را بند ای یار عزیز، انده دوری تو چه دانی؟ من دانم و یعقوب، فراق رخ فرزند عیبم مکن، ای خواجه که در عالم معنی جهل است خردمندی و دیوانه خردمند تا جان بود، از مهر رخش بر نکنم دل گر میر نهد بندم و گر پیر دهد پند آن فتنه کدام است که بنیاد جهانی چون پرده ز رخسار برافگند، برافگند بر من مفشان دست تعنت که به شمشیر از لعل تو دل بر نکنم، چون مگس از قند در دیده من حسرت رخسار تو تا کی در سینه من آتش هجران تو تا چند ناچار چو شد بنده فرمان تو خسرو چون گردن طاعت ننهد پیش خداوند؟ امیر خسرو دهلوی