امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۹۴: باد آمد و بویی زنگارم نرسانید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باد آمد و بویی زنگارم نرسانید پنهان سخنی از لب یارم نرسانید فریاد من خسته رسانید به کویش فریاد که در گوش نگارم نرسانید افسوس که بگذشت همه عمر به افسوس بخت آرزوی دل به کنارم نرسانید ایام جوانی به سر زلف بتان شد اقبال به سر رشته کارم نرسانید چون بلبل دی با نفس سرد بمردم ایام به گلهای بهارم نرسانید چه سود ازین لاف عیاری که سیاست سر بر شرف کنگر دارم نرسانید گفتم که خوردم تیری و ایمن شوم، آن نیز آن کافر دیوانه سوارم نرسانید مشتاق ملک خاک شدم بر در دهلیز دولت به سراپرده یارم نرسانید صد شربت خون داد به خسرو ز غم عشق یک جرعه می وقت خمارم نرسانید امیر خسرو دهلوی