امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶۷: چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی یار خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه خوش صبحی دمید امشب مرا از روی یار خود گلستان حیاتم تازه گشت از نوبهار خود بحمدالله که کشت بخت بر داد و نشد ضایع هر آنچ از دیده باران ریختم بر روزگار خود مگر هجران قیامت بود کان بگذشت خود بر من در فردوس دیدم باز از روی نگار خود شمار غم نمی دانم که پیش دوستان گویم که من چیزی نمی دانم ز درد بیشمار خود دل و جان کز پی من رنجها دیدند در هجران نمودم هر دو را آن روی، کردم شرمسار خود مرا آسوده باری دیده، گر چه رنجه شد پایش که مالیدم همه شب دیده را بر پای یار خود چو من بی دولتی، آنگه نظر در چون تو دلداری چه بخت است این و چه اقبال، حیرانم به کار خود دو بوسم لطف کردی و شدم هم در یکی بیهش رها کن تا ز سر گیرم که گم کردم شمار خود من اینک رفتم، آن پا بر سرم رنجه کنی گه گه که در کوی تو خاکی می گذارم یادگار خود به خواب ست اینکه می گویی به پیش مردمان، خسرو ترا کو خواب تا ببینی ازینها در کنار خود امیر خسرو دهلوی