امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۶۰: زمانی نیست کز دست تو جان من نمی سوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زمانی نیست کز دست تو جان من نمی سوزد کدامین سینه را کان غمزه پر فن نمی سوزد مگر ترکیب فانوس است، جانا، استخوان من درون می سوزدم، چون شمع پیراهن نمی سوزد ز هجرم بر جگر داغی، ز عشقم هر نفس دردی من از غم سوختم، جانا، دلت بر من نمی سوزد مگو چندین، کز این سوزاک بیهوده بکش دامن که دل می سوزم و جان کسی دامن نمی سوزد بدینسان کز تب هجران تنم در زیر پیراهن همی سوزد، عجب دانم که پیراهن نمی سوزد همه شب زار می سوزم به تاریکی و تنهایی که با من هیچ دلسوزی درین مسکن نمی سوزد چراغ من نمی سوزد شب از دمهای سرد من چراغ خانه همسایه هم روشن نمی سوزد چو تو در باغ می آیی، هم از لطف و رخ خود دان که پیشت زاتش خجلت گل و سوسن نمی سوزد غم خسرو همی دانی و نادان می کنی خود را مرا این سوخت، ورنه طعنه دشمن نمی سوزد امیر خسرو دهلوی