امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۳۳: ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در هم شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در هم شد علم برکش که بر خوبانت سلطانی مسلم شد فگندی برقع از روی و زیعقوبان بشد دیده گذشتی بر سر بازار و حسن یوسفان کم شد دلم می خواستی پاره، عفاک الله چنان دیدی مرا می خواستی رسوا، بحمدالله که آن هم شد که داند خاک من دور از سر کویت کجا افتد؟ خوش آن سرها که راه تو خاک نعل ادهم شد ترا دادم دل و تن خال را و جان دو چشمت را من و عشقت کنون، کز سوی خویشم سینه بیغم شد گریبان گیری، ای زاهد، چه فرمایی رقیبان را؟ کز و در عهد حسنش دامن صحبت فراهم شد برون افتاد چون نامحرمان از پرده دل جان از آنگه کاندرین پرده خیال دوست محرم شد عنانش گیر و مگذار، ای رقیب، از خانه بیرونش که از دمهای سرد عاشقان در تاب و در هم شد زبان گر تیشه فرهاد گردد پندگویان را چه غم، چون در دل خسرو بنای دوست محکم شد امیر خسرو دهلوی