امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۱: شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و جان بر باد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد از عشقت دلم خون و جگر افگار و جان بر باد کجا یا رب مرا این چشم خونین بر رخت افتاد مرا گر بود روزی طاقت و صبری، بشد از دل اگر می داشتم دانایی و عقلی برفت از یاد مجو غیر خرابی زین دل ویران من دیگر که آن معموره کش وقتی تو می دیدی نماند آباد کسی تلخی من داند که بیند خنده شیرین کسی خون خوردنم داند که بیند گریه فرهاد غمت خواهد دهد بر باد جانم را به رسوایی بخواهم داد جان بر باد ازین غم، هر چه باداباد مرا تا کی غم هجر تو پامال جفا دارد برس فریاد مظلومی که از دست غمت فریاد شب است و بزم عشرت ساز شد بی وهم با محرم به مجلس باده گردان گشت و ساقی در شراب افتاد چو شب سلطان بیدار است، خسرو داد خود بستان که فردا روز خواهد شد، کسی دادت نخواهد داد امیر خسرو دهلوی