امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۱: بیا که دل بشد از انتظار آمدنت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که دل بشد از انتظار آمدنت نگاه داشته ام جان نثار آمدنت ز بعد رفتن تو جان قرار کی کردی دل ار ندادی با جان قرار آمدنت یکی به یاد کن کار جان من آخر وگرنه من بکنم جان به کار آمدنت هنوز تاز رخت بشکفد گلم باری خراش یافت دل از خار خار آمدنت به چار روز نکو آمدت که مهلت نیست دو روزه عمر مرا با چهار آمدنت ستاره ریز کنم از دو دیده بر تقویم حکیم را که کند اختیار آمدنت دو دیده غلتان غلتان رود به استقبال اگر ز دور ببیند غبار آمدنت زنم به زلف تو انگشت و بر دو دیده نهم اگر سفید شود ز انتظار آمدنت ز جام وصل خمار اشکنی که خسرو را برون همی رود از سر خمار آمدنت امیر خسرو دهلوی