امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۳۸۰: صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صد بلا افتاد و صد فتنه بخاست عاشق بیچاره را عبرت کجاست دی دل دیوانه ما گم شده ست بر درش آن خون که بینی آشناست زلف پستش کارفرمای اجل چشم مستش چاشنی گیر بلاست کافرا، محراب ابرو کج مکن که به زاری چشم خلقی در دعاست نرخ جانها سخت ارزان شد، بلی عهد تست و روز بازار جفاست با چنان بادی که خوبان داشتند پیش تو از هیچ کس گردی نخاست بیدلان را طعن رسوایی مزن هیچ کس دانی که خود را بد نخواست عاشق و رندست از تشویق تو هر کجا گوشه نشین و پارساست هر زمان گویی که حال دل بگوی آن کسی را گوی، کو را دل بجاست گفتی اندر سینه تنگ تو چیست؟ داغهای دوستان بی وفاست خسروا، مشغول یاران شو به زود کز برای شب همه غم پیش ماست امیر خسرو دهلوی