امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۳۲۶: شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب فراق سیاه و مرا سیاه تر است که شام تا سحرم زلف یار در نظر است چگونه تیره نباشد رخم که شمع مراد نمی فروزد ازین آتشی که در جگر است مگو که چند شوی بی خبر ز مستی عشق کسی که مستیش از عشق نیست بی خبر است هر آن بلا که رسد از بدان رسد همه را ز نیکوانست مرا هر بلا که گرد سر است نفیر و ناله خلق از جفای خار بود اگر ز بلبل پرسی جفای گل بتر است به تشنگی بیابان عشق شد معلوم که سایه شین سلامت نه مرد این سفر است به پای بوس هوس بردنم فضول بود همین بس است که بالینم آستان در است مگو که گر بکشد عشق مات، عیب مگیر چه جای عیب که خود عشق را همین هنر است تو مست بودی و خسرو خراب تو سحری گذشت عمر و هنوزم خمار آن سحر است امیر خسرو دهلوی