امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۳۲۰: ز بس که گوش جهانی پر از فغان من است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بس که گوش جهانی پر از فغان من است به شهر بر سر هر کوی داستان من است ز بیدلی، اگرم جان رود، عجب نبود چو دل نمی دهدم آنکه دلستان من است دعای عمر کنندم، ولی قبول مباد مرا چو زنده نمی خواهد آنکه جان من است ز زخم چابک هجران دمی رسم به عدم اگر نه پنجه امید در عنان من است چو شمع سوختم، ار نام گفتمش همه شب مرا زبانه آتش همین زبان من است میان جان و تنم دوری افتد و ترسم ز دوریی که میان تو و میان من است تو در میان من از جان خسته تنگ میا که یک دو روز درین خانه میهمان من است مبین گدایی من بر درت که در همت توانگرم که غمت گنج شایگان من است درون من همه شب چون چراغ می سوزد مگر فتیله آن مغز استخوان من است تو زان من نشوی، گر چه بخت آنم نیست همین بس ست که گویی که خسرو آن من است امیر خسرو دهلوی