امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۱: در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست دل شیدای مرا با تو تمنایی هست در ره عشق منه زاهد بیچاره قدم گر ز بیگانه و خویشت غم و پروایی هست دل که از غمزه ربودی به سر زلف سیاه گر چه دزدیست سیه کار، دل آسایی هست باغبان تا گل صد برگ رخ خوب تو دید در چمن بیش نگوید گل رعنایی هست هندوی خال مبارک به رخت مقبل شد گشت پرویز که در سلک تو لالایی هست هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست چوب خشک است به پیش قد تو هر سروی گر چه او را به چمن قامت و بالایی هست مردم از حسرت دیدار و نگفتی روزی که مرا سوخته ای غم زده رسوایی هست دعوی هستی و ناموس مکن، خسرو، هیچ تا ترا میل نظر بر رخ زیبایی هست امیر خسرو دهلوی