امیر خسرو دهلوی
غزلیات
شمارهٔ ۲۲۱: شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد هوا سرد، کنون موسم خرگاه کجاست باده روشن و رخساره دلخواه کجاست آتش اینک دل و می گریه خونین، تن من خرگه گرم، ولی ماه سحرگاه کجاست دی همی رفت و ز بس دیده که غلتید به خاک گفت، یا رب که کجا پای نهم، راه کجاست هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست ماه من کور شد این دیده زبیداری شب آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست دی همی رفت و زبس دیده که غلتید به خاک گفت، یارب که کجا پای نهم، راه کجاست هر شب، ای دیده که بر چرخ ستاره شمری جان من عزم سفر کرد، بگو راه کجاست من برآنم ز زنخدانت که بر چاه افتم یک زمان ترک زنخ گیر، بگو راه کجاست ماه من کور شد این دیده زبیداری شب آخر از زلف نپرسی که سحرگاه کجاست گفتی از طره کوته شب تو روز کنم ای بریده سرم آن طره کوتاه کجاست پیش ازین کردمی از آه دل خود خالی دل کزان مانده کنون طاقت آن آه کجاست عزم ره دارد خسرو ز پی توبه عشق توشه اینک غم دل، بارگه شاه کجاست امیر خسرو دهلوی